دوست خوب
کلبه خنده مــحـــمــــد
دوستان سلام دوستان تو این مدت امید وارم که تونسته باشم خندونده باشمتون تو این مدت بهترین نبودم اما دوست دارم بهترین روداشته باشم لطفان نظرتون را برام بزارین ممنون که مثل همیشه حامی و یاور بنده حقیر شدین یه خواهشی که ازتون دارم اینه که اگه ممکنه وبلاگمو اگه امکان داره تبلیغ کنید که ممنون دارتون میشم اگه که نه بازم ازتون ممنونم یکی دیگه که واسه هر پست اگه امکان داره نظرتون رو بکین که وبلاگم رو به سوی وب بهتری سوغ بدم از همتون ممنونم دوستان اگه شوخی یا هرچیزی از من یا هر کدوم از نویسنده ها شده معذرت میخوام و تشکر میکنم از فرشاد و سهیل دو دوست گل من

بیشتر از کدوم یک از امکانات این وب خوشت امد

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان محمد و آدرس mohamadf1372.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

کل مطالب : 711
کل نظرات : 470

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 236
باردید دیروز : 755
بازدید هفته : 991
بازدید ماه : 4286
بازدید سال : 48973
بازدید کلی : 200296
دوست خوب

دوست خوبم


روزی معلمی از دانش آموزانش خواست که اسامی همکلاسیهایشان را بر روی دو ورق کاغذ بنویسند و پس از نوشتن هر اسم یک خط فاصله قراردهند .

سپس از آنها خواست که درباره قشنگترین چیزی که میتوانند در موردهرکدام ازهمکلاسی هایشان بگویند ، فکر کنند و در آن خط های خالی بنویسند .

بقیه وقت کلاس با انجام این تکلیف درسی گذشت و هرکدام از دانش آموزان پسازاتمام ،برگه های خود را به معلم تحویل داده ، کلاس را ترک کردند .

روز شنبه ، معلم نام هر کدام از دانش آموزان را در برگه ای جداگانهنوشت ، وسپستمام نظرات بچه های دیگر در مورد هر دانش آموز را در زیر اسم آنهانوشت .

روز دوشنبه ، معلم برگه مربوط به هر دانش آموز را تحویل داد .

شادی خاصی کلاس را فرا گرفت .

معلم این زمزمه ها را ازکلاس شنید ' واقعا ؟ '

 '
من هرگز نمی دانستم که دیگرانبه وجود من اهمیت می دهند! '

 '
من نمی دانستم که دیگران اینقدر مرادوست دارند . '

دیگر صحبتی ار آن برگه ها نشد .

معلم نیزندانست که آیا آنها بعد از کلاس با والدینشان در مورد موضوع کلاس بهبحث وصحبتپرداختند یا نه ، به هر حال برایش مهم نبود .

آن تکلیف هدف معلم را برآورده کرده بود .دانش آموزان از خود و تک تک همکلاسیهایشان راضی بودند باگذشت سالها بچه های کلاس از یکدیگر دورافتادند . چند سال
بعد ، یکی از دانشآموزان درجنگ ویتنام کشته شد . و معلمش در مراسم خاکسپاری اوشرکت کرد .

او تابحال ، یک سرباز ارتشی را در تابوت ندیده بود . پسر کشته شده ،جوان خوشقیافه وبرازنده ای به نظر می رسید .

کلیسا مملو از دوستانسرباز بود . دوستانش با عبور از کنار تابوت وی ، مراسموداع را بجا آوردند . معلم آخرین نفر در این مراسم تودیع بود .

به محض اینکه معلم در کنارتابوت قرار گرفت، یکی از سربازانی که مسئول حملتابوت بود ، به سوی او آمد وپرسید : ' آیا شما معلم ریاضی مارک نبودید؟ '
 
معلم با تکان دادن سر پاسخداد : ' چرا'

 
سرباز ادامه داد : ' مارک همیشه درصحبتهایش از شمایاد می کرد . 'پس از مراسمتدفین ، اکثر همکلاسی هایش برای صرف ناهار گرد همآمدند . پدر و مادر مارک نیز
که در آنجا بودند ، آشکارا معلوم بود که منتظرملاقات با معلم مارک هستند .

پدر مارک در حالیکه کیف پولش را از جیبشبیرون می کشید ، به معلم گفت :'ما میخواهیم چیزی را بهشما نشان دهیم که فکرمی کنیم برایتان آشنا باشد . 'او با دقت دو برگه کاغذ
فرسوده دفتریادداشت که ازظاهرشان پیدا بود بارها وبارها تا خورده و با نواریبه هم بسته شده بودند را ازکیفش در آورد .

خانم معلم با یک نگاه آنها را شناخت . آن کاغذها ، همانیبودند که تمام خوبیهای مارک از دیدگاه دوستانش درونشان نوشته شده بود .

مادر مارک گفت : ' از شما به خاطر کاری که انجام دادید متشکریم . همانطور که میبینید مارک آن را همانند گنجی نگه داشته است . '

همکلاسی های سابق مارک دور هم جمع شدند .چارلی با کمرویی لبخند زد وگفت : ' منهنوز لیست خودم را دارم . اون رو در کشوی بالای میزم گذاشتم . '

همسر چاک گفت : ' چاک از من خواست که آن را در آلبوم عروسیمان بگذارم . '

مارلین گفت : ' من هم برای خودم را دارم .توی دفتر خاطراتم گذاشتهام . '
سپس ویکی ، کیفش را از ساک بیرون کشید ولیست فرسوده اش را به بچهها نشان داد وگفت :' این همیشه با منه . . . . ' . ' من فکر نمی کنم که کسیلیستش را نگه
نداشته باشد . '

معلم با شنیدن حرف های شاگردانش دیگرطاقت نیاورده ، گریه اش گرفت . او برایمارک و برای همه دوستانش که دیگر او رانمی دیدند ، گریه می کرد .

سرنوشت انسانها در این جامعه بقدری پیچیدهاست که ما فراموش می کنیم این زندگیروزی به پایان خواهد رسید ، و هیچ یک از مانمی داند که آن روز کی اتفاق خواهد
افتاد .
 
بنابراین به کسانیکه دوستشان دارید و به آنها توجه دارید بگویید که برایتانمهم و با ارزشند ، قبلاز آنکه برای گفتن دیر شده باشد.

اگر شما آنقدر درگیر کارهایتان هستیدکه نمی توانید چند دقیقه ای از وقتتان راصرف فرستادن این پیغام برای دیگرانکنید ، به نظرشما این اولین باری خواهد بود
که شما کوچکترین تلاشی برای ایجادتغییر در روابط تان نکردید ؟
هر چه به افراد بیشتری این پیغام رابفرستید ، دسترسی شما به آنهایی که اهمیتبیشتری برایتان دارند ، بهتر و راحت ترخواهد بود .

بیاد داشته باشید چیزی را درو خواهید کرد که پیش از اینکاشته اید

 

دوست خوبم

امیدوارم همیشه خوبیهای من رو به یاد داشته باشی و بدیهام رو ببخشی و از یاد ببری ...

صمیمانه برات آرزوی موفقیت و شادكامی دارم

تعداد بازدید از این مطلب: 686
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
آرشاویر در تاریخ : 1392/3/24/5 - - گفته است :
ســـلام
وبلاگ زیبایی داری
خسته نباشی


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود